یا رب العالمین
در حال خواندن کتابی تاریخی هستم، به برخی جاهای تاریخ که می رسم دوست دارم گریه کنم و بعد می فهمم که الان چقدر باید شکرگزار باشم. چقدر نعمت داریم که نمی بینیم و چقدر ما ملت ایران داریم کفران نعمت می کنیم. با چه سختی ها که ما به این جا نرسیدیم، ای کاش کمی تفکر کنیم. یاد این بیت افتادم:
"وقتی دیوار وجود تو در هم می ریزد؛ آنوقت با توانی دیگر راه میافتی که تمام فشارها برای این بود که این دیوارها بشکند و تو به این وسعت راه یابی...
کسی که جز او نمی شناسد و جز او دستگیری نمی بیند این وجود به توحید رسیده، رها نمیشود...
او را پروریده اند که نگهدار باشند چگونه رهایش میکنند؟....
او را با شور و طلب همراه کرده اند، این آتش را در او برافروخته اند و سپس او را با عجز و یاس از خویش، یقین به همراهی و امداد او را در درونش ریخته اند و همین است که به دعا روی می آورد...
با دعا و خواندن تو، برایت حساب باز میکنند و راهت می دهند ...
توکل در تو ریشه میگیرد و نیرومند می شود چون تو با وجود تمام وسیله ها نارسایی را دیده ای...
این است که با وجود تمام وسیله ها مغرور نمیشوی که رسیدم و بدون هیچگونه وسیله مایوس نمیشوی که ماندم و این معنای توکل است (کتاب صراط - استاد صفایی حائری)"