یا قاضی الحاجات

شب نیمه شعبان در حرم بودم شلوغ بود ولی گنجایش فیزیکی حرم هیچ وقت تموم نمی شه، معنوی که جای خود. مطمئنم از مهربانی آقاست و همیشه جا برای آرزومندان دیدارش داره. خانواده من و رسوندن حرم و بعد دیگه با امامم تنها بودم. اول نشستم داخل صحن ولی بعدش گفتم برم ویژه خواهران تا اعمال و انجام بدم اینطور شد که سر از دارالهدایه درآوردم ولی انقدر جام دنج و راحت بود که خوابم گرفت و برای اولین بار در حرم نیم ساعت خوابیدم:) شیرینی خوابش رو تا حالا حس نکرده بودم. بعد از بیدار شدنم رفتم داخل صحن نشستم ترسیدم دوباره خوابم بگیره

شب تولد.

اون فضا واقعا به آدم آرامش می ده و دعایی که داشت پخش می شد من و برد به ماه رمضان. با خودم سحری هم برده بودم و همزمان با گوش سپاری به دعا داشتم سحری می خوردم، این اولین سحری من در حرم آقا بود  که از قبل فکرشو کرده بودم چون پارسال هم تقریبا همین ماجرا بود ولی سحری با خودم نبرده بودم. وقتی حرم هستم خیلی شکرگزار خدا می شم مدام افرادی رو می بینم که میان چشمشون به کرم آقاست. بعد نماز صبح رفتم شبستان اون جا پیر زنی رو دیدم که توی دستش تسبیح بود و دستش روی مفاتیح و روبروی گنبد نشسته بود و خوابش برده بود. در شبستان آقایی اومده بود مداحی من رسیدم این و خوند:

چه انتظار عجیبی
تو در میان منتظران هم
عزیز من چه غریبی
عجیب تر که چه راحت
نبودنت شده عادت
نه کوششی نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم
"خدا کند که بیایی"

صدای نقاره ها بلند شده بود و من با وجود اینکه اصلا دوست نداشتم راهی خونه شدم. به یاد دوستان همه بودم. با آرزوی روا شدن حاجات. بزرگترین حاجت ما اللهم عجل لولیک الفرج