بسم رب الشهدا

 

کبکی دارم که گه گاه نا آرام می شود، کبک ها باید هرزگاهی پا روی خاک بگذارند و یا سنگ های ریز داخل خاک را بخورند و بهتر بگویم باید با خاک بازی کنند آنوقت است که آنقدر آرام می شوند که فکر می کنی با خودت خاک چقدر آرامش دارد.

این روزها من بی قرارم آخر آدمی زاد هم دلش برای خاک تنگ می شود و باید هرزگاهی مانند کبک ها با خاک بازی کند آنوقت آرام می شود.

راهیان جنوب

اما من دورم از خاک؛ از آن خاک های پر آرامش آنهایی که به آدم آرامش می دهند آنهایی که با من حرف می زنند من دورم از فکه، هویزه، از رود اروند هم دورم اما من خاک می خواهم.

خواندن قرآن به کنار، توسل به ائمه هم به کنار، خاک می خواهم تا آرام شوم...