بسم رب الشهدا
تا قبل دیدن سخت باور می کردم سخت می فهمیدم منظورم خاکه! چطور می شد خاک و باور کرد چطور می شه تمام هستی آدم خاک بشه یه جورایی خاکی بشه؟! این چیزی بود که شهدا خوب درکش کرده بودن اینکه از خاک آفریده شدیم و با خاک به خدا می رسیم. اینکه باید به هیچ برسی؛ هیچ وسیله هیچ میون بر هیچ دلدادگی. این ها براشون معنی دیگه ای داشت وسیله اونها عبادت بود میون برشون خط مقدم دلدادگی هم خدا و امام حسین. چه زیبا بود روزی که کوله ها رو بر دوش گذاشتند کوله ای بدون سجاده! چون سجاده هم خاک بود چه راحت بود همه جا خاک بود و همه جا عبادتگاه. چه عطری داره این خاک چه بویی داره این نی زار ها چه نقش زیبایی داره این آسمان. آره اون ها بی خبر نبودن می دیدن زیبایی دشت و صدای الله اکبر و یا حسین...
دوود خمپاره ها براشون عود بود بوی ژ-3 ها براشون مشک. نفس هاشون با صلوات آمیخته بود، حرف هاشون با دعا، عشقشون به خدا... دارم حس می کنم از بی خبری میام بیرون...